سفر پانیا
خانم خوشگلم سلام خیلی وقته سراغ وبلاگت نیومدم چون خیلی کار داشتیم اول از همه تمام ماهگردات مبارک حالا شما 1سال و 7 ماه و28 روز و 23 ساعت از سن قشنگت هستی که من دارم واست اینا رو می نویسم .
از دندونای نازت بگم دو روز پیش دندون پایین نیش سمت چپ در اومد فعلا از حرف زدن خبری نیست ولی کم کم داری اول حرف چیز ها رو میگی هر روز که بزرگتر میشی دلرباتر از روز قبلی .
از سفرمون واست بگم که بعد از 2 سال با زحمتهای عمو فریدون کار ویزامون به امریکا درست شد بابایی 4بار رفته امریکا و برگشته هر سری که میرفت به خاطر من و شما یه ماه میموند ومیومد اخه ما طاقت دوری شو نداشتیم روز 24نوامبر _2اذر 92 ما وقت سفارت تو دبی ابوظبی داشتیم ما روز چهارشنبه رفتیم دبی به خاطر مدیکال وتاییدیه پزشکی واسه سفارت خلاصه با ماجرایی که داشتیم با دکتر و کلی سوال وجواب اقای دکتر گفت دختر تون چهارتا واکسن نزده حالا تمام کارها رو اینجا انجام داده بودیم ولی از شانس ما این واکسنا رو تو ایران نداشتن خلاصه چشمت روز بد نبینه چهار تا واکسن یجا به دوتا رون پات زدن حالا تو گریه کن من گریه کنم خلاصه رفتیم سفارت و ویزا مون هم بعد دو روزش گرفتیم و اومدیم ولی خیلی خسته شدم خیلی مسافرت سختی بود تا ابوظبی 3 ساعت از دبی راهه دو روز تو این راهها بودیم حالا تا دو ماه دیگه باید بریم امریکا به احتمال زیاد دفعه اول می ریم و برمیگردیم ولی من اصلا خوشحال نیستم دوست ندارم اونجا زندگی کنم از طرفی اگه نریم گرین کارتمون باطل میشه امیدوارم خدا کمکم کنه تا برام اسون بشه امین.
چندتا از عکسای پانی نازم